معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

شروع سال 95

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش ...
26 خرداد 1395

چهارشنبه سوری 94

آتش روشن کردم و عهد کردم تا خاموش شدنش دعایت کنم ؛ میدانم به آنچه میخواهی میرسی چرا که من هربار یک هیزم اضافه میکنم !   الهی قربونت برم که رفته رفته آقاتر میشی . امسال هم به رسم همیشه اول خونه مادر بودیم و بعد خونه باباجون رفتیم . امسال  نفر دیگه به خانواده باباجونی اضافه شده بود بنیتا خانم اولین چهارشنبه سوری و با معین من جشن گرفتن . اینم عیدی امسالمون که آنا جون و بابا جون زحمتش و کشیده بود  ...
26 خرداد 1395

تولد 3 سالگی تنها امید زندگیم و بهترین مادر دنیا

نور چشم مامانی تولدت مبارک  23 اسفند تولد معین بالام و 24 اسفند تولد مهربونترین مادر دنیا مبارک  زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی می کنند ، از نفست آرام می گیرند و به امیدت زنده هستند و با یادت خاطره می سازند .  ( هر سال این متن و برات تکرار می کنم )    امسال تولدت با شهادت حضرت زهرا مصادف بود و تولد نگرفتیم . فردای روز عزیزانی اومدن برای تولدت .  این کیک آناجونی برات خریده بود و آورده بود . البته بابا رضا هم قبلش برات 1 کیک گرفته بود .    ...
26 ارديبهشت 1395

36 ماهگی عشقم همراهی مامان در ماموریت های خارج استانی

سلام بر امید زندگی من . الهی قربونت برم که انقدر بزرگ شدی که مامانی و همراهی میکنی   اواخر بهمن ماه و اسفند ماه باهم به ماموریت خارج استان رفتیم کرج و شهرکرد البته آناجون مهربون هم به خاطر شما با ما اومد. تو مدتی که باهم تو مسیر شهر کرد بود انقدر پسر خوبی بودی که به همه ثابت کردی همراهی تو سفر با شما خیلی خوش میگذره. 16 تا 18 اسفند شهرکرد دوره داشتم که 15 از اردبیل خارج شدیم و 20 هم رسیدیم اردبیل و کرج هم اواخر بهمن ماه بود تا اوایل اسفند.  شهرکرد یک بار باهم رفتیم کلاس و همه همکاران عاشق گل پسرم شدن . این عکس و همکار تبریز از شما گرفته دستشون درد نکنه      ...
22 فروردين 1395

پایان 35 ماهگی و ورود به 36 ماهگی

بی همتای من  ماهگیت مبارک . هر وقت روز بدي را تجربه ميكنيد و انگار تمام اتفاق هاي آن روزتان بر خلاف ميل شماست اين را فراموش نكنيد كه هيچكس به شما وعده نداده است كه زندگي شما بدون مشكل خواهد بود! بدون روزهاي سخت ،  شما هيچوقت  قدر روزهاي خوب رو نميدونيد! يك نفس عميق بكشيد،و به خود بگوييد اين فقط يك روز بد است نه يك زندگي بد!!!!! يادت بماند كه، "مردم همانقدر شاد هستندكه ذهنشان را به سمت شادي مي كشانند"   ...
10 اسفند 1394

سفرنامه تبریز و ماکو

پسر طلای مامان . 21 بهمن ماه با باباجون و آناجونی راهی تبریز شدیم یک شب تبریز بودیم و فردا صبح زود رفتیم ماکو درکل این 3 روز خیلی خوش گذشت جای بابا رضا خیلی خالی بود .  تبریز رفتیم لاله پارک و معین عشق های کارتونیش یعنی تام وجری رو اونجام دید . انقدر ذوق زده بودی که خشکت زده بود .                                      عشقم سوار بر قطار آرزوها    معینم در شهربازی لاله پارک       جایی که مادر  در آن ن...
10 اسفند 1394

جشنواره آدم برفی

سلام بر امید زندگی من . عزیز دل مامان 9 بهمن ماه جشنواره آدم برفی تو اردبیل برگزار شد. شما هم که  عشق برف و آدم برفی بعد از ظهر جمعه با بابا رضا و رادین رفتیم شورابیل . کلی خوشحال بودی ولی هوا خیلی سرد بود و ما فقط ناظر جشنواره بودیم خودمون آدم برفی درست نکردیم. جشنواره به روایت تصویر        ...
10 اسفند 1394

23 دی ماه و ماهگرد عشقم

سلام به همه امید مامانی . عشقم شرمنده از این تاخیری که برای پست گذاشتن ها دارم این روزها انقدر شیرین میگذره که نمی تونم برات بنویسم . حرف زدنت خیلی کاملتر شده همه اتفاقات و تو ذهنت نگه میداری و خودت برای خودت خاطره می سازی من فدای مهربونیت بشم که تو قلکت پول میندازی میگم مامانی پول جمع میکنی چی بخری میگی برای مامانی انگولی (النگو) میخوام تو قلبم فشارت بدم   هر وقت دلت ماشین جدید میخواد میگی برای معین جازه بخر مامانی   میخوام همه عمرم و زندگیم و فدای 1 نگاهت بکنم  حالا از 23 دی ماه برات می نوسم . قرار بود 25 دی دایی جون بره ماموریت یک ماهه به سمت چالوس  2 روز قبل از اون بنیتا خوشگل و آورد خونمون که به عمه...
15 بهمن 1394

پایان 34 ماهگی و ورود به 35 ماهگی

نبض زندگی مامانی ماهگیت مبارک   به خاطر بسپار " .. زندگی بدون چالش ؛ مزرعه بدون حاصل است.  تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد؛ مرغ است. زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود؛  با "تحول" آغاز میشود.  لازم نیست "بزرگ " باشی تا "شروع کنی"،  شروع کن تا بزرگ شوی ...
15 بهمن 1394

مراسم بنیتا خوشگل

روز جمعه 4 دی ماه مراسم بنیتا دختر بی همتابود . الهی دورت بگردم که اون روز تاشما از خواب بیدار بشی من رفتم بیرون و اومدنم به خونه طول کشید و شما از خواب بیدار شده بودی و از بابا رضا نون گرفته بودی برای خوردن مامان فدات بشه . ظهر رفتی پیش آنا جون و تا ساعت 3 با اونا بودی و بعدش پیش بابا رضا اومدی و خوابیدی تا من بیام خونه و باهم بریم تالار ساعت 7 با شما رفتیم تالار و بقیه ماجرا که خیلی خوش به حال شما شد و با همه بچه ها بازی کردی و البته که شام هم نخوردی تا ساعت 12 شب که برگردیم خونه . خیلی خوش گذشت . انشاله بنیتا جون زیر سایه پدر و مادر دختر بزرگی بشه و افتخاری برای همه خانوادمون  تنها عکسی که تونستم از شما بگیرم  اینم...
13 دی 1394