معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

شیطنت های 22/7/92

دیروز ظهر وقتی از اداره برگشتم خونه آناجون انقدر شلوغ کرده بودی که بیچاره آناجون خسته خسته بود نخوابیده بودی خواستم لباستو عوض کنم طبق معمول قیامت به پا کردی باباجون رفته وسایل بخره برای نی نی کوچولوی منم تیتاپ گرفته بود .                       باباجون داره بهت تیتاپ میده .     آخرین روز 7 ماهگی     بعد از ظهر اومدیم خونه شما 2 ساعت خوابیدی بیدار شدی سرلاک دادم خوردی یکم بازی کردی رفتیم چند تا عکس بعد از اینکه از خواب بیدار شدی معین مو فشن       ...
23 مهر 1392

معین بی دندون

این روزها این شعر و زیاد برات می خونم معین بی دندون....هی٬افتاد تو قندون....هی٬ انبر بیارید ، درش بیارید   وضع صورت و ببین خودت به این روز انداختی توعکس قبلی با فتوشاپ درستش کرده بودم ولی این و اینجوری گذاشتم تا ببینی چقدر شیطونی   ...
22 مهر 1392

شیطنت های شبانه

خدا هست دلت تنها نیست اسیر لطف خدا باش که بی خدا زندگی هرگز زیبا نیست دیشب خونه آناجون خوابیدیم مامانی آوا رفت تهران من و شما موندیم ساعت 12:30 بیدار شدی داری با باباجون بازی می کنی چندتا عکس از شما این عکس قبل از شیطنت شبانه است اینطوری خوابیده بودی اینم بگم شبها دوست داری خودت بخوابی اصلاً سرتو رو بالش نمی زاری بین دوتا بالش این طوری می خوابی دورت بگردم عشششششششششق مامان این جا با این انرژی از خواب بیدار شدی   بعدشم اینطوری ناااااااااااااااااز خوابیدی     خدایا شکرت به خاطر این فرشته ای که به من دادی هزاران بار شکرررررررررررررررر ...
21 مهر 1392

کارهای جدید پسرم

    کارهای جدیدی که عشقم یاد گرفته    یاد گرفتی از ته دل جیییغ میزنی وقتی شیر میخوای می گی اووَ ovaaaaaaa فدات بشم که کلی شیطون شدی و برای اینکه چیزی رو که میخوای بگیری انقدر خودتو خم میکنی به جلو تا آخر سر با صورت میای زمیننننن. چهار دست و پا وای می ایستی می خوای حرکت کنی می افتی و خودتو به جلو می کشی چای دوست داری ولی من آب سیب و می ریزم تو شیشه فکر می کنی چای ریختم هر کی وایساده باشه میری بغلش و نشسته باشه زیاد تمایل نشون نمیدی    میری زیر میز مبل گیر می کنی بعد شروع می کنی به گریه کردن . دوست داری کسی روی مبل باشه و شما اونجا بازی کنی از پا خوشت...
21 مهر 1392

زبون درآوردن و پیپ کشیدن

روز جمعه خونه آناجون زیاد حال نداشتی ظهر 1 بار استفراغ کردی بعد از ظهر نسبتا حالت بهتر شد . این از شیرین کاریهای بعد ظهرت تازه یاد گرفتی زبون درمیاری قربون اون زبونت برم     داری پیپ میکشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   ...
21 مهر 1392

توپ بازی صبح زود

پنج شنبه 18/7/92 صبح زود ببدار شدی وقتی باباجون و دیدی حوس توپ بازی کردی اینم توپ بازی صبح ساعت 8         دردت به جونم بعد توپ بازی با ما نشستی سر سفره صبحانه ببین چه نونی خوردی الهی مامان فدات بشه         جانوآ قربان ...
21 مهر 1392

معین در حال صحبت با مامانی

عشق مامان داره با مامانی صحبت می کنه همزمان با اسباب بازی هاشم بازی می کنه . چهارشنبه صبح زود  17/7/92 آناجون آوا از تهران اردبیل . وقتی صبح شما رو بردم بزارم خونه آناجون رسیده بود من و شما چهارشنبه ، پنج شنبه و جمعه خونه آناجون موندیم . این چندتا عکس از روز چهارشنبه شما .       ...
20 مهر 1392

کادوهای روز کودک

یکی یک دونه مامان کادوهات مبارکت باشن . بی تابی های این روزات هنوز ادامه دارن نمی دونم چرا انقدر اذیت می شی . پسرخوشگل مامان چرا این طوری شدی  .الهی دورت بگردم دوشنبه بعد از ظهر شما موندی پیش آناجون من با بابارضارفتیم بیرون . بابا رضا وسایل لازم داشت براش خریدیم از اونجا هم رفتم برای پسر خشملم کادو گرفتم .    قرمزی لوپای نازت مال اینکه 3 روز پشت سر هم فرنی باشیر خوردی آی من فدات شم که اصلا از شیر خوشت نمی یاد بدنت قبول نمی کنه. زیاد خوشت نیومد پس مجبوریم 1 کادوی دیگه برای عشششششششششقم بخریم . سه شنبه ظهر باخود گل پسرم رفتیم که براش کادو بخریم . ماشین خریدیم خوشبختانه خوشت اومد . مبارکت باشه &...
17 مهر 1392