معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

تولد بابارضا

اولین نگاه پدر به پسر باز شد در  سایه خورشید خنده پنحره آواز پرواز بوی باد باران خورده افق سبز آغاز و تولد یک مرد از آخرین سطر یک نامه "دوستت دارم " عزیزم تولدت مبارک 15 شهریور تولد بابا رضاست اون شب ما عروسی دعوت بودیم به خاطر همین کادوی بابایی و 1 روز زودتر دادیم. مامانی زهرا هم زحمت کشید و به بابایی کادو داد . ...
20 شهريور 1393

ماموریت با مامانی

دیروز قرار بود ما از طرف اداره به ماموریت 1 روزه سمت سرعین بریم که عشق کوچولو هم با مامانی اومد به ماموریت و  اردو . دردت به جونم که انقدر پشت سرت بدو بدو کردم که امروز هم پاهام درد میکنه ولی کلا هر جایی فرشته کوچولو باشه هرچقدر هم خسته بشم بازم بهم خوش می گذره دیروز به خاله زهرا و خاله منیر (همکارای من)  خیلی زحمت دادیم .  صبح زود با چه مصیبتی از خواب بیدارت کردم شب قبلش عروسیم بودیم شما هم خسته بودی اصلا دوست نداشتی بیدار شی با کلی بوس و التماس بیدارت کردم باهم اومدیم اداره 1 نیمرو زدی به بدن و رفتیم که رفتیم . پاستیل مامان مشغول ورق زندن مجله های روی میز اتاق مامان ، فقط فرصت نشد عکس زیادی ازت بگیر...
18 شهريور 1393

متفرقه 17 ماهگی

سلام فندق مامان . عشقم چند وقتی بود که به خاطر مروارید های خوشگلت خیلی اذیت می شدی و کم غذا می خوری برای همین 1 کوچولو وزن کم کردی الهی دورت بگردم که هر چقدر هم درد داشته باشی بازم می خندی .  این روزها دایره کلماتت بیشتر شده دیشب گفتم معین دوست دارم تو می گفتی دوستیییییییی . 1 مدتی هست که خیلی شرمندت شدم و زیاد نمی تونم برات بنویسم . ولی دایره کلمات و تو وب برات می زارم . این عکسها شنبه 15/6/93 هست که رفته بودیم عروسی فامیلهای بابارضا . بعد از برگشت گرفتیم که موهای خوشگلت خراب شدن. پاستیل مامان   اینجا داری جیززززززززززا نشون میدی که همون لامپ خودمون میشه اینم لحظه فرار از صحنه عکاسی ...
18 شهريور 1393

مامانی زهرا و کمر درد

از پنج شنبه شب مامانی زهرا و باباجونی رفتن سمت ارومیه و تبریز تا هم 1 هوایی عوض کنن و هم اینکه مامانی شنبه صبح بره تبریز دکتر برای کمر دردش . خدا همه مریض ها رو شفا بده مامانی مهربون مارو هم شفا بده بیچاره خیلی اذیت میشه . نه اجازه میده شما رو ببرم مهد کودک نه اینکه من خودم راضی میشم با این کمر درد زحمت نگه داشتن شما رو هم بکشه ولی تا امروز نتونستم مامانی و راضی کنم . مامان و بابا اگه مسافرت نصف روز هم برن برای نوه یکی یدونشون کلی وسایل می خرن دستشون درد نکنه و خوش به حال شما که نوه یکی یدونه شدی . پنج شنبه شب بعد از شام اومدیم خونمون شما خوابت می یومد ولی دوست داشتی بازی کنی ببین با چه وضعیتی داری بازی می کنی  عاشق این ...
10 شهريور 1393

آستارا و دریا

عشق کوچولوی مامانی الهی دورت بگردم که عاشق آب بازی هستی . جمعه بعد از ظهر من و شما با بابا رضا رفتیم آستارا . کلی آب بازی کردی و کیف کردی انقدر تو آب خندیدی . اولش ترسیده بودی ولی چند لحظه طول نکشید که شروع کردی به آب بازی . الهی دورت بگردم که هرجا میری کلی طرفدار داری چند نفر از مسافرا کلی ازت عکس گرفتن و شما هم کلی براشون شیطونی کردی .  به قول خانومی که اونجا اومد بوست کرد خیلی شیرینی . اینجا اولین لحظه ای که از خواب بیدار شدی و دریا رو دیدی انقدر خوشحال بودی که بهونه گیری بعد از خواب از یادت رفت.   نهایت خوشحالی کردن   قربون این خنده های شیرینت همه زندگیم . میگم همه زندگیم ...
10 شهريور 1393

معین خان و کیان جون

عشق مامانی دیشب عمه جون یا به قول خودش خاله کوچولو با کیان جون ، عمو ناصر و مادر جون اومده بودن دیدن شما . با کیان جون کلی بازی کردین و خوش گذشت بهتون . موقع رفتن کیان جون گریه کرد و شما هم که با گریه نی نی ها بیشتر از اونا گریه می کنی کلی گریه کردی . دورت بگردم که آخر سرهم زدی قدش و خاله کوچولو با کیان جون شام رفتن خانه عمو جمز . خاله کوچولو برای شما 1 تیشرت خوشگل و 1 بسته شکلات آورده بودن دستش درد نکنه .     ...
6 شهريور 1393

معین و عشق ماشین

فندق مامان الهی قربونت برم . این روزها مامانی خیلی تنبل شده که دیر به دیر وب شما رو آپ میکنه .  الهی دورت بگردم که عاشق ماشین بازی هستی وقتی ماشین بازی میکنی میگی aaani . دردت به جونم که این زوها انقدر شیطون تر و شیرین تر شدی که می خوام قورتت بدم . هواپیما رو خیلی خوب میشناسی وقتی بیرون باشیم و تو آسمون هواپیما بینی صداشو در می یاری ، صدای موتور رو هم خیلی خوب در میاری ، وقتی ازت می پرسم عشق مامانی کیه کی به سینت میزنی و میگی من ، من او لحظه می خوام فشارت بدم تو قلبم . چند روزی میشه خیلی به وسایل خودت حساس شدی نمی گزاری کسی بهش دست بزنه .  1 کار دیگه هم که انجام میدی از سینه نی نی حل می دی عقب که یعنی به وسایل من دست نزن. هم زم...
6 شهريور 1393