معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

روزهای 21ماهگی

 سلام عشق کوچولوی مامانی . شرمنده ام که این چند وقته برات پستی نگذاشتم . الهی دورت بگردم که روز به روز شیطون تر میشی و مهربونتر و ... . الهی قربونت برم خوشگل چشم آبی اولین شنبه (6/10/93 ) بعد از شب یلدا رفتیم آتلیه و ازت عکس گرفتیم که آخرهاش خیلی اذیت شدی ببخش دردونه من . این یک ماهه 1 بار پیش دکتر امام زادگان رفتیم و برات آزمایش کلی نوشت و چکاپ شدی خدا رو شکر همه چی عالی بود و نرمال . ولی هنوز حساسیت بدنت کامل خوب نشده . وقت دکتر صالح زاده هم داشتی که پیش اون هم رفتیم و اونم گفت همه چی نرماله . الهی دورت بگردم که تا آزمایش خون ازت بگیرن چقدر گریه کردی ولی هنوز هم از آمپول نمی ترسی می گم معین کجا میری میگی آمپول ( یعنی می رم آمپول ...
24 دی 1393

شب یلدا 93

هندونه شیرین من ، همه زندگی من یلدات مبارک . "دیدن هربامداد اتفاق ساده ای نیست" خوشایندست و تکرار ناپذیر، گنجشكها بیخود شلوغش نمیکنند... معجزه را میبینند... دوستان چهارفصلم , آخرين شب پاييز بر وفق دلتان باد... يلدایتان شاد باد... بابانوئل من این لباس بسیار عالی کار دست مامان جون هنرمنده . دست گلش درد نکنه هر سال که می گذره همه مناسبتها با شما برام شیرین تر میشه . امسال هم مثل هر سال شام خونه مامانی بودیم و بعد از شام رفتیم خونه مادر جون .  تو هر دو تا خونه کلی بهمت خوش گذشت . با بچه ها و عموها و دایی کلی بازی کردی و خوش گذروندی دیگه آخر شب از خستگی چشمهات داشت بسته می شد . الهی قر...
3 دی 1393

آخر پاییز

سلام گل پسری عشق مامانی  . این روزهای  آخر پاییز مامانی زهرا حسابی سرگرم شرمنده کردن ما بود و برای شما کلی لباس جدید بافته . از این جا دستهای زحمتکش مامان و می بوسم و می گم عاشقتم . به حق این روزهای عزیز خدا سایه پدر و مادر و از سر ما کم نکنه.  انقدر عاشقانه دوست دارن که گاهی من خودم حسودیم میشه . شدی شب و روز مامان و بابا . خونه اونا آزادی کامل کامل داری هر کاری دوست داشته باشی می کنی .خودت هم می دونی چقدر دوست دارن کلی خودت و براشون لوس می کنی . هیچ کس جرات دست زدن به اسباب بازی های دوران کودکی دایی جون و نداشت پدر همه وسایل های اونم در آوردی . از هر کاری که می کنی لذت می برن و روزی هزار بار شکر خدا می کنن . بزرگترین عدد شما...
3 دی 1393

پایان 21 ماهگی و ورود به 22 ماهگی

بی انتهای من ماهگیت مبارک . آنقدر بی نهایتی این روزها، آنقدر روان، که می خواهم بمیرم برایت ... راه که می روی، عشق می ریزد از وجودت ! از لبانت، چشمانت، بازوااااانت ... به آغوشم می کشی، در نهایت مهــــــــر ... می بوسی ام ! و جهان برایم در لبان گرم ت خلاصه می شود ... عااااااشقانه سر می دهی برایم ... تیر خلاص را آن وقت می زنی، که می گویی : " مامان و همان جا، قلبم دلش ایستادن می خواهد... ایستادن تمام دنیا را ! که همه چیز بماند و نرود، که تو باز هم بگویی ... که من بتوانم بفهمم... باور کن !   معین ، ...
23 آذر 1393
1