عکسهای جا مانده سال 95
سلام عمر و زندگی من. پسر عزیزتر از جانم . مامان قربون شیرین کاری و شیرین زبونیات تو یه پست همه خاطرات و عکسهای از آذر ماهه تا اسفند ماه سال 95 و برات میزام . از آذر ماه سال یکم برامون سختر شد و با مریضی زندایی و عمل سختی که داشت و رفتن آناجون به تهران روزهای من و شما هم سختر شد و بازهم تنها موندن شما و من شروع شد . البته این دفعه یکم باباجون به دادمون رسید و کمکون کرد . شما بیشتر صبح ها با باباجون می موندی یا اینکه با هاش میرفتی مغازه . دی ماه یک هفته ای من و شما باهم رفتیم تهران که پیش بنیتا باشیم . یک شب خوب سه نفری تو شهر بازی مثل هر سال کادو شب یلدا از طرف آنا جونی برای دو تا فسق...
نویسنده :
مامانی
12:49