معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

عکسهای جا مانده سال 95

سلام عمر و زندگی من. پسر عزیزتر از جانم . مامان قربون شیرین کاری و شیرین زبونیات تو یه پست همه خاطرات و عکسهای از آذر ماهه تا اسفند ماه سال 95 و برات میزام . از آذر ماه سال یکم برامون سختر شد و با مریضی زندایی و عمل سختی که داشت و رفتن آناجون به تهران روزهای من و شما هم سختر شد و بازهم تنها موندن شما و من شروع شد . البته این دفعه یکم باباجون به دادمون رسید و کمکون کرد . شما بیشتر صبح ها با باباجون می موندی یا اینکه با هاش میرفتی مغازه . دی ماه  یک هفته ای من و شما باهم رفتیم تهران که پیش بنیتا باشیم .   یک شب خوب سه نفری تو شهر بازی   مثل هر سال کادو شب یلدا از طرف آنا جونی برای دو تا فسق...
26 مهر 1396

آبان ماه دوست داشتنی

سلام عشق و زندگی مامان . انقدر بهت گفتم عشق مامان یاد گرفتی شما هم به من میگی عشقمی مامان. الهی فدای شیرین زبونیات بشم که انقدر قشنگ صحبت میکنی نمیتونم بنویسم برات . آبان ماه دوست داشتی تولد بابا جون هست و از پارسال بنیتا جونم اضاف شده و شده تولد 2 نفر.  روز تولد بنیتا 18 آبان ماه باباجون و انا جونی راهی کربلا شدن و ما باز تنها موندیم و با کلی مسئولیت . ولی خیلی برام حس خوبی داشت که دو تاعزیزامون و راهی بهترین سفر کردیم . روز تولد باباجون 20 آبان تو کربلا بودن و فکر میکنم بهترین تولد برای بابایی بود .  یک هفته معین و مامانی موندن با کلی سختی از بابت نگهداری شما گل پسر چند روزی و مرخصی گرفتم و باهم دوتایی موندیم ولی چند ...
18 بهمن 1395

تاسوعا و عاشورای امسال

سلام قند عسلم . تاسوعا و عاشورای امسال از راه رسید و مثل هر سال نذر باباجون روز تاسوعا و عاشورا برقرار بود . امسال خونه و نذری باباجون 1 حال و هوای دیگه داشت برامون . خدارو هزار بار شکر کردیم که باباجون ودوباره بهمون داد و بعد از اون همه سختی به لطف خدا سرپا هست . خدایا هزاران بار شکر   روز تاسوعا باهم رفتیم مغازه باباجون تا شربت پخش کنی و کمکباباجونی باشی . اینجا آماده شدی که باهم بریم مغازه   یه استراحت با باباجون بعد از اینکه شربت و پخش کردین اینم عکس اولین محرم 1 فرشته کوچولو به اسم بنیتا     ...
22 آذر 1395

عکسهای جا مانده تابستان 95

رویای زندگی مامانی . شرمنده ام که مثل قبل نمیتونم مرتبط برات پست بزارم . چندتا عکس که از تابستون امسال جامونده را برات 1 پست میزارم و خلاصه ای از کارها رو برات مینویسم .  رفتیم پارک شفا و شما شیطنت گل کرده وقتی گل  پسر پیتزا میخواد معین بالا و ماشین آشغالی  تولد ابوالفضل  اداره مامان و معین و آیلین  یه صبح که خیلی زود بیدار شدی با خودم آوردمت اداره  وقتی وارد اتاق بشی و با این صحنه مواجه بشی   رونی تپل اومده بود با شما بازی کنه    روزی که دایی جون اومده بود برای فارغ التحصیلی بابا رضا این کیک هم برای شما خرید بود دایی جون ...
22 آذر 1395

پایان شهریور ماه و آستارا

سلام گل پسر قشنگم . روز آخر تابستون بعد از ظهر تصمیم گرفتیم به خاطر گل پسری بریم سمت آستارا تا یکم شن بازی کنه . الهی دورت بگردم که تا اونجا برسیم 20 بار سوال کردی رسیدیم دیااااا.  این روزها بدترین حرفت شما شده پدر سوخته میگی بعدش میخندی . الهی دورت بگردم که هنوز عاشق ماشین بازی هستی و مهمتر از همه ماشین خریدن تقریبا هفته ای سه بار حتما ماشین میخریم . شایدم بیشتر .       ...
22 آذر 1395

روزهای شهریور ماه

سلام عزیز دلم . روزها که میگذره و بزرگ شدنت و میبینم باور نمیشه همون کوچولوی چشم آبی منه که روز به روز قشنگتر برام حرف میزنه و دلبری میکنه و خدا روشکر میکنم که امید زندگی مثل شما به هم داده . تابستونی که دوسش  داشتی و بیشتر شبها رو تو پارک میگذروندی به ماه آخرش رسیده .  عزیز دلم 8 شهریور تولد محمد مهدی بود که باهم رفتیم خونه خان عمو و شما هم کلی بازی کردی و خوش گذروندی . تا دیر وقت اونجا بودیم . موقع برگشتن 1 اتفاق بد برای گل پسرم افتاد و دست کوچولوت موند لای در ماشین و انگشت دست راست شما آسیب دید . اون شب تا صبح مادر و پسر گریه کردیم و صبح عمه جون زنگ زد و باهم رفتیم مطب عمو دکتر که از دستت عکس بگیرن . تا عصر طول کشید که عمو...
21 آذر 1395

پایان 41 ماهگی و ورود به 42 ماهگی (مرداد ماه )

همه وجود من  ماهگیت مبارک      برای خوب زندگی کردن باید اول زندگی را خوب تمرین کرد.  سختی تمرین زندگی ازآنجا شروع میشود که علاوه برآنکه باید اعمال و رفتار خودرا کنترل کنیم ،  باید بتوانیم ذهن و افکار و اندیشه‌های خود را هم مدیریت کنیم.  نکند بجای اینکه ما ذهن خود را مدیریت کنیم "ذهن"، مارا مدیریت کند!   ...
8 شهريور 1395

روزهای مرداد ماهی

عشقم سلام .  روزهای گرم مردادماه و سپری میکنیم و شما هم هزار ماشااله آقاتر شدی و دلبری هات بیشتر شده . حرفهایی که میزنی و هممون مات می مونیم که از کجا این حرفها رو پیدا میکنی الهی دورت بگردم که وقتی من و تحدید میکنی میگی تهانی میرم ااااا. آخرشم سرت و تکون میدی . وقتی میخوای قوی بودنت و نشون بدی میگی من معین پلیسم عشق ماشین همچنان ادامه داره هفته ای 3 تا ماشین و حتما میخری . تازگی ها به سوک سوک هم علاقه مند شدی  تقریبا یک روز در میون میری حمام و میگی من تهانی میرم با ماشین هام و همه ماشین ها تشریف میبرن با شما حمام میکنن 1 ساعت طول میکشه تا شما با شامپو ماشین هات و بشوری و بیای بیرون . تا هواپیمایی می بینی میگی با این میریم مشهد ....
8 شهريور 1395