۱۸ و ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ روز عروسی دایی جون بود . چون وقت هیچ کاری رو نداشتیم صبح ساعت ۳:۳۰ با بابایی این عکس رو گرفتیم . اون روزا تا صبح ساعت ۷ شما بیدار می موندی و فقط گریه می کردی . ...
روز قبل از چهارشنبه سوری از بیمارستان مرخص شدی . لحظه تحویل سال ۱۳۹۲ ساعت ۱۴ و ۳۱ دقیقه و ۵۶ ثانیه روز چهارشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱ بود . مامان و بابا و معین باهم سال جدید و آغاز کردند . این عید با همه عیدها فرق داشت ما معین کوچولو رو داشتیم. ...
شنبه ۳ فروردین: زندایی گفته بود معین و بیارین دوباره آزمایش زردی بدین . بردیم بیمارستان بوعلی که زندایی اونجا بود . آزمایش گرفتن بعد از ۲ ساعت زنگ زد گفت دکتر میگه باید مجددا بستری بشه ، باز آماده شدیم رفتیم بیمارستان بابایی شیفت بود دایی جون ما رو برد . (اون روز دایی و زندایی خیلی برات زحمت کشیدن ). رگ پسر کوچولوم پیدا نمی شد خیلی اذیت شد وقتی داشتن رگشو میگرفتن که سرم بزنن نافش افتاد . یک شب موندیم بیمارستان بوعلی اونجا خیلی شلوغ بود آناجون تا صبح بالاسر معین بیدار موند . صبح رفتیم بیمارستان آرتا دکتر جبرائیلی اومده بود ، روز قبل دکتری اونجا نبود که بستری بشی. یکشنبه شب هم موندیم بیمارستان آرتا دوشنبه مرخص شدی خونه باباجون . ...
صبح روز چهارشنبه حدود ساعت ۱۰:۳۰ معین آمد. در یک روز بادی . روزی که مثل هیچ روزی نبود... اون روز هوا خیلی طوفانی بود باد شدیدی می وزید . طبقه پنجم بیمارستان آرتا اتاق مامان و معین بود. شب تا صبح آنا جون با ما بیدار بود از شدت باد پنجره ها تکون می خورد معین کوچولو فقط گریه می کرد . چند تا از اوین عکس های معین جون . الحمدلله رب العالمین علی کل حال... . ...