معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

نوروز 97

دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین شکوه جادوی رنگین کمان فروردین شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود دوباره چهره نوروز و شادمانی عید دوباره عشق و امید دوباره چشم و دل ما و چهره های بهار فرارسیدن نوروز و سال نو را شادباش میگویم. برایتان تندرستی و نیکروزی در سال نو آرزو دارم.   سفر شمال تو سال جدید خیلی خوش گذشت . به قول معین بالا رفته بودیم هتل بابا رضا   13 بدر ویلای خان عمو ...
15 مرداد 1397

عکسهای جا مونده

همه هستی مامان آخر سال شده عکسهای آماده شدن برای سال نو و عکسهای جامونده سال 96 و برات میزام . مثل هر سال یک عالمه ماهی قرمز مهمون خونمون بودن . امسال تاکید داشتی که سفره هفت سین بندازیم . مامان قربون این نگاه ماهت .   اولین راهپیمایی از نوع معین خان 22 بهمن سال 96 مهد کودک و کاشت گل به خاطر هفته درخت کاری       ...
14 مرداد 1397

اولین کادوی روز مادر دست رنج عشقم 96.12.18

اولین کادوی روز مادر دست رنج عشقم ، نفسم چقدر برام شیرین و دلچسب بود     در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم ، مادرم مرا بوسید و گفت : نمی توانی عزیزم ! گفتم می توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم. مادر گفت یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.. نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ،ولی خوب که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم.. بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر...
14 مرداد 1397

پایان 5 سالگی عزیزترینم

پسر عزیز تر از جانم روز به دنیا امدنت زیباترین روز زندگیم است گاهی با خود فکر میکنم که شاید روزی… جایییی…. برای گنجشکی دانه ای پاشیدم که پاداش خداوند به من خنده های زیبای توست فرشته ی کوچک من از خدا هزاران بار ممنونم که شادی بودنت را به من بخشید پسرم تولدت مبارک     ...
14 مرداد 1397

شب یلدای 97

آخر پاییز است و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها ، اما تو بشمار دلهایی که بدست آوردی و لبخند هایی که برلب نشاندی امیدوارم لحظه های پایانی پاییز پر از خش خش آرزوهای قشنگتون باشه     ...
13 مرداد 1397

وقتی مادر میشوی

مادر که میشوی ، نمیدانم از کجا ، کی ، چطور اینهمه تغییر ، اینهمه صــــبر ، اینهمه عشق  پیدا می شود.... مادر که میشوی همه چیز به یکباره خودش را تمام قد به تو نشان میدهد و تو دیگر خود قبل نیستی که نیستی. تمام وجودم سرشار از خنده های بی دلیل و با دلیل تو میشود.... مادر که باشی مهربان تر می شوی: دلت حتی برای مورچه های کنار دیوار هم می لرزد. مبادا پا رویشان بگذاری. مبادا مادری منتظرشان باشد... مادر که باشی دل نازک تر می شوی : بادکنک  توی دستان پسرک می ترکد و او با غصه لب برمی چیند .در حالی که دندان های سفیدش دیده می شود و مردمک چشمانش می لرزد،می زند زیر گریه و...تو می خواهی دنیا نباشد... . مادر که باشی بی خیال تر م...
13 مرداد 1397

محرم سال 97

محرم در حریم کربلا تندیس شد محرم همره نام حسین تقدیس شد محرم با حسین اشک است و خون محرم با حسین دشت جنون   ...
13 مرداد 1397

پایان ترم اول و آغاز ترم دوم کلاس imath

پسرکم خداروشکر  یک ترم از کلاس ها رو گذرونی و خیلی بهتر از انتظاری که داشتم پیش رفتی . بیست و دوم مهر ماه دوره s1 تموم شد .   اداره مامانی و تمرین اعداد به روش پارکینگ که از علاقه مندی های شماست . فدای این نشستنت . همچین خوشگل با احساس نشستی انگاری که رو فرشی     ...
13 مرداد 1397