معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

عید قربان

اولین عید قربان عشششششششششششششق مامان عشق مامان اولین تجربه عید قربان مبارککککککککککککککککک ٢٤/٧/٩٢ روز جهارشنبه امسال عید قربان با همه سالها فرق بزرگی داشت ما 1 فرشته کوچولوی آسمونی داشتیم . این چند روزه دیر از خواب بیدار می شی تا من و جگر طلا از خواب بیدار بشیم بابایی رفته بود خونه مادرجون ساعت 10 زنگ زد ما بیدار شدیم گفت حاضر شین بیام معین کوچمولورو بیارم . تا من به پسرکم صبحانه بدم لباسشو عوض کنم و خودم برقی حاضر شم ساعت 11 شد . باهم رفتیم خونه مادر جون عموها اونجا بودم با بچه ها بازی کردی خان عمو از خون ببیی زده بود به پیشونی شما . هر سال عید قربان ما خونه مادر جون بودیم ...
28 مهر 1392

اولین دندون پسرکم

خبر بدین به قندون معین درآورده دندون سلام سلام صدتا سلام من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم صاحب مروارید شدم یواش یواش و بی صدا شدم جزء کباب خورا... دوشنبه 22/7/92 اداره بودم آناجون زنگ زد گفت کوچمولوی مامان داره دندونش میزنه بیرون . چهارشنبه روز عیدقربان دندونت زده بود بیرون مبارک مبارک مبارک دندون جلویی سمت چپ اولین دندون گل پسرمه قراره زحمت آش دندونی رو آنا جون بکشه حتما عکسشو برات می زارم .   ...
28 مهر 1392

پایان 7 ماهگی و ورود به 8 ماهگی

  ماهگی ات مبارک کوچکِ آسمانی من.        عکس و صبح ساعت 5 گرفتم پایان 7 ماهگی و ورود به 8 ماهگی از آسمان هفتم، اومدی زمین و شدی فرشته ی پاک ما.   7 ماهگی ات یه طعم و بوی دیگه ای داره. بوی بهشت میده انگار، بوی سیب...     ♥. دوستت دارم زیبای از بهشت آمده ی من. ♥. همین که کــــنار تو نفـــــس می کشم، برام کافیه   روز 23 مهر ماه رو از صبح ساعت 4 برات تعریف می کنم  (البته از شب ساعت 10:15 برات می نویسم) عشق مامان دیشب بعد از اینکه شما خوابت برد طبق معمول گذا...
23 مهر 1392

شیطنت های 22/7/92

دیروز ظهر وقتی از اداره برگشتم خونه آناجون انقدر شلوغ کرده بودی که بیچاره آناجون خسته خسته بود نخوابیده بودی خواستم لباستو عوض کنم طبق معمول قیامت به پا کردی باباجون رفته وسایل بخره برای نی نی کوچولوی منم تیتاپ گرفته بود .                       باباجون داره بهت تیتاپ میده .     آخرین روز 7 ماهگی     بعد از ظهر اومدیم خونه شما 2 ساعت خوابیدی بیدار شدی سرلاک دادم خوردی یکم بازی کردی رفتیم چند تا عکس بعد از اینکه از خواب بیدار شدی معین مو فشن       ...
23 مهر 1392

معین بی دندون

این روزها این شعر و زیاد برات می خونم معین بی دندون....هی٬افتاد تو قندون....هی٬ انبر بیارید ، درش بیارید   وضع صورت و ببین خودت به این روز انداختی توعکس قبلی با فتوشاپ درستش کرده بودم ولی این و اینجوری گذاشتم تا ببینی چقدر شیطونی   ...
22 مهر 1392

شیطنت های شبانه

خدا هست دلت تنها نیست اسیر لطف خدا باش که بی خدا زندگی هرگز زیبا نیست دیشب خونه آناجون خوابیدیم مامانی آوا رفت تهران من و شما موندیم ساعت 12:30 بیدار شدی داری با باباجون بازی می کنی چندتا عکس از شما این عکس قبل از شیطنت شبانه است اینطوری خوابیده بودی اینم بگم شبها دوست داری خودت بخوابی اصلاً سرتو رو بالش نمی زاری بین دوتا بالش این طوری می خوابی دورت بگردم عشششششششششق مامان این جا با این انرژی از خواب بیدار شدی   بعدشم اینطوری ناااااااااااااااااز خوابیدی     خدایا شکرت به خاطر این فرشته ای که به من دادی هزاران بار شکرررررررررررررررر ...
21 مهر 1392

کارهای جدید پسرم

    کارهای جدیدی که عشقم یاد گرفته    یاد گرفتی از ته دل جیییغ میزنی وقتی شیر میخوای می گی اووَ ovaaaaaaa فدات بشم که کلی شیطون شدی و برای اینکه چیزی رو که میخوای بگیری انقدر خودتو خم میکنی به جلو تا آخر سر با صورت میای زمیننننن. چهار دست و پا وای می ایستی می خوای حرکت کنی می افتی و خودتو به جلو می کشی چای دوست داری ولی من آب سیب و می ریزم تو شیشه فکر می کنی چای ریختم هر کی وایساده باشه میری بغلش و نشسته باشه زیاد تمایل نشون نمیدی    میری زیر میز مبل گیر می کنی بعد شروع می کنی به گریه کردن . دوست داری کسی روی مبل باشه و شما اونجا بازی کنی از پا خوشت...
21 مهر 1392

زبون درآوردن و پیپ کشیدن

روز جمعه خونه آناجون زیاد حال نداشتی ظهر 1 بار استفراغ کردی بعد از ظهر نسبتا حالت بهتر شد . این از شیرین کاریهای بعد ظهرت تازه یاد گرفتی زبون درمیاری قربون اون زبونت برم     داری پیپ میکشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   ...
21 مهر 1392

توپ بازی صبح زود

پنج شنبه 18/7/92 صبح زود ببدار شدی وقتی باباجون و دیدی حوس توپ بازی کردی اینم توپ بازی صبح ساعت 8         دردت به جونم بعد توپ بازی با ما نشستی سر سفره صبحانه ببین چه نونی خوردی الهی مامان فدات بشه         جانوآ قربان ...
21 مهر 1392