معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

سوشرت خوشگل پسرم

عشق مامانی این سوشرت خوشگل و آناجون برات بافته خیلی بهت می یاد الهی قربون هر دوتا تون بشم آناجونی و باباجونی عاشق شما هستن هر کاری برات می کنن. عشق مامان در حال رانندگی با ماشین المان                 ...
11 آبان 1392

مامان شرمنده معین

عشق مامان این روزها انقدر سرم شلوغه که شرمنده شما شدم نتونستم وب تو آپ کنم عشق مامان حتما شنبه برات آپ می کنم تک تک ما سرانجام روزی داوری خواهیم شد، مهم نیست که  چقدر زنده بوده ایم... مهم این است که چقدر زندگی کرده ایم.. مهم نیست که چقدر داشته ایم مهم این است که چقدر بخشیده ایم مهم نیست که چقدر عظیم جلوه کرده ایم... مهم این است که چقدر خوب، صرفاً خوب بوده ایم... اولین قاب عکس عشققققققققققققق من تو خونه باباجونی ...
7 آبان 1392

اولین مسواک معین

عشقم از اونجایی که دندون هات خیلی اذیت میکنن رفتم برای گل پسرم مسواک انگشتی خریدم تا شاید یکم دردش تسکین پیدا کنه الهی مامان دورت بگرده . بعد از اینکه یکم با مسواک ماساژ کاری کردم رفتم لباستو عوض کنم که بازم شیوطنیت گل کرده بود . یک عالمه از پاهات بوسیدم تا بلکه راضی بشی شلوارتو بپوشی یکشنبه 28/7/92   آماده برای بوس کاری بعد از یک عالمه بوس کاری کردی   مامان خسته شده خودت داری انگشت میخوری ...
1 آبان 1392

آش دندونی معین جون

یکشنبه از نصف شب آناجون گذاشته بود  قلم برای آش بپزه از صبح ساعت 8 حبوبات و گذاشته بود تا بپزه اونم با پسر شیطون من ، خیلی زحمت کشید . منم اون روز باید می رفتم سمینار ساعت 4 برگشتم آناجون تنهایی آش و پخته بود. شما هم خیلی شلوغ کرده بود . آناجون مهربون دستت دردنکنه که این همه زحمت مارو میکشی خیلی دوست داریم .       یکی از عکسهای قدیمی این پست و حتما تکمیل می کنم   اینم برگه ها رو چسبونده بودم روی ظرف های آش       ...
1 آبان 1392

روی تخت خواب دوام نیاوردی

نتونستی رو تختخواب تهنایی بخوابی البته برای منم سخت بود که نصب شب تند و تند بلند شم و شمارو نگاه کنم . این دفعه مامان و پسر تشک میندازیم رو زمین تو اتاق شما میخوابیم . البته چه خوابیدنی شما اونجا فقط بازی گوشی می کنی رو کشو بابانوئل دیده بودی به هر زحمتی بود خودتو رسوندی بهش تا بگیری یکیشو که کندی اون یکی هم در آستانه کنده شدنه . الهی مامان قربون این شلوغ کاریهات بره . اینم بگم اولین خراب کاریت شکوندن بشقاب مامانی بودن . شیطون بلا بغل من داشتی با پیپ بازی می کردی سرپا بودیم  از بالا پیپ و انداختی افتاد رو بشقات سرویس جهزیه مامانی و شککککککککککککککککککککککککککست  همه زندگیم فدای یه تار موت     &nbs...
28 مهر 1392

معین و LED

سه روز تعطیلی آخر هفته با معین بودن خیلی برام خوب بود جمعه از صبح خونه بودیم عصر بعد از اینکه بابایی فوتبال دید رفتیم بیرون برای شما شیر خشک بخریم . جلوی داروخانه LED دیده بودی چه قیامتی به پا بود میخواستی از تو ماشین بری بگیری .   ...
28 مهر 1392

معین و بازی و وسایل خونه

نمیدونه عشق مامانی چرا تمایل زیادی به وسایل خونه داره تا اسباب بازی. خونه خودمون که با وسایل سیلور و پایه اون کار داره خونه آناجونم با کاسه پایه دارآبی و بشقاب روی دیوار که اونم رنگش آبیه پنج شنبه رفتیم برات چندتا وسایل جدید گرفتیم که شاید دست از وسایل خونه بکشی اما بازم دوست نداشتی تا به امروز چند باری وقتی وسایل خواستی گفتی maaaaaa یعنی من دورت بگردم که هر روز چیزای جدیدتری یاد می گیری بعد از اینکه شام وخونه آناجون خوردیم رفتیم عمه نسیم و خونه مادر ببینیم که اونجام شیرین کاری زیادی داشتی دورت بگردم ولی نشد عکستو بگیرم یادم رفت برات بنویسم که آناجون برای عید قربان هم برامون گوشت قربونی داده هم 50 تومان به شما پول داده که عکسشو ...
28 مهر 1392