پایان 7 ماهگی و ورود به 8 ماهگی
ماهگی ات مبارک کوچکِ آسمانی من.
عکس و صبح ساعت 5 گرفتم
پایان 7 ماهگی و ورود به 8 ماهگی
از آسمان هفتم، اومدی زمین و شدی فرشته ی پاک ما.
7 ماهگی ات یه طعم و بوی دیگه ای داره.
بوی بهشت میده انگار، بوی سیب...
♥. دوستت دارم زیبای از بهشت آمده ی من.
♥. همین که کــــنار تو نفـــــس می کشم، برام کافیه
روز 23 مهر ماه رو از صبح ساعت 4 برات تعریف می کنم (البته از شب ساعت 10:15 برات می نویسم)
عشق مامان دیشب بعد از اینکه شما خوابت برد طبق معمول گذاشتم رو تخت خواب خودم دورت بالش چیدم اومدم به کارام برسم داشتم ظرف می شستم که بابا رضا داد زد معین افتاد نمی دونم چطوری چرخ زده بودی و از تخت افتاده بودی زمین خیلی ترسیدی و گریه کردی من بدتر از شما ترسیدم . همین باعث شد که از دیشب شما رو بگذارم رو تخت خودت منم کنار شما رو زمین خوابیدم . ولی چه بلاهایی که دیشب به سرم نیاوردی اول گذاشتم رو تخت خودت بخوابی که نخوابیدی بازی کردی حسابی . از بین نرده تخت نگام می کردی می خندیدی بعد آوردم رو پاهام خوابوندم گذاشتمت سرجات ولی چند بار تا بیدار شی پاشدم نگاهت کردم ساعت 4:30 صبح بیدار شدی شیر دادم خوردی دیگه نخوابیدی یکم پیش من بازی کردی بعد گذاشتم سرجات بازم از تختت من و نگاه می کردی می خندیدی تا بلاخره ساعت 20دقیقه به 6 صبح خوابیدی با چه مصیبتی بیچاره مامان که باید 7 بیدار شه یعنی دیشب اصلا نزاشتی بخوابم .
شب ساعت 11
ساعت 12 شب
فرشته ناز من چقدر قشنگ خوابیدی . اولین باری که تنها خوابیدی رو تخت خواب خودت
صبح ساعت 5
مامان دورت بگرده