معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

23 فروردین ماهگرد نور زندگیم

  حذف کن کسانی را که باعث غمت می‌شوند بیش از حد که کوتاه بیایی, می‌شوی کوتاه‌ترین دیوار! گاهی ببخش و سـرد باش بگذار دلخوش نباشند به گـرمای وجودت که هروقت‌ بخواهند کنارت‌بزنند. ...
27 مهر 1396

13 بدر سال 96

سلام به عمر مامانی . عکس یادگاری 13 بدر سال 96 رفتیم سرعین . یک روز برفی و راه بندان شدید تا اردبیل بود....
27 مهر 1396

پست ویژه اسفند ماه

اسفند ماه برای من ماه عزیزی هست .  سال 95 هم مثل هر سال منتظر رسیدنش بودن تا تولد 2 عشقم و برگزار کنم. عموی مهربونم چند ماهی بود مریض بود و روز به روز بد حال تر میشد . تا اینکه عصر 16 اسفند اطلاع دادن آسمونی شد . خبرش برام خیلی سنگین و سخت بود . واقعا دوسش داشتم . خدایش بیامرزد . به خاطر این اتفاق دیگه اصلا تولدی حتی خودمونی برگزار نکردیم . صبح روز 23 اسفند شما تکرار میکردی من کیک میخوام تا اینکه قانع کردم که امسال کیک نمیشه . البته مادر جون و  زن عمو ها و عمه ها با بچه ها زحمت کشیدن و خونمون اومدن و ماهم شرمندشون شدیم . آنا جون و بینا جون هم کادوی تولدت و دادن  و امیر عطا عزیز که همه ساله یادمون میکنه  دست ه...
26 مهر 1396

عکسهای جا مانده سال 95

سلام عمر و زندگی من. پسر عزیزتر از جانم . مامان قربون شیرین کاری و شیرین زبونیات تو یه پست همه خاطرات و عکسهای از آذر ماهه تا اسفند ماه سال 95 و برات میزام . از آذر ماه سال یکم برامون سختر شد و با مریضی زندایی و عمل سختی که داشت و رفتن آناجون به تهران روزهای من و شما هم سختر شد و بازهم تنها موندن شما و من شروع شد . البته این دفعه یکم باباجون به دادمون رسید و کمکون کرد . شما بیشتر صبح ها با باباجون می موندی یا اینکه با هاش میرفتی مغازه . دی ماه  یک هفته ای من و شما باهم رفتیم تهران که پیش بنیتا باشیم .   یک شب خوب سه نفری تو شهر بازی   مثل هر سال کادو شب یلدا از طرف آنا جونی برای دو تا فسق...
26 مهر 1396

آبان ماه دوست داشتنی

سلام عشق و زندگی مامان . انقدر بهت گفتم عشق مامان یاد گرفتی شما هم به من میگی عشقمی مامان. الهی فدای شیرین زبونیات بشم که انقدر قشنگ صحبت میکنی نمیتونم بنویسم برات . آبان ماه دوست داشتی تولد بابا جون هست و از پارسال بنیتا جونم اضاف شده و شده تولد 2 نفر.  روز تولد بنیتا 18 آبان ماه باباجون و انا جونی راهی کربلا شدن و ما باز تنها موندیم و با کلی مسئولیت . ولی خیلی برام حس خوبی داشت که دو تاعزیزامون و راهی بهترین سفر کردیم . روز تولد باباجون 20 آبان تو کربلا بودن و فکر میکنم بهترین تولد برای بابایی بود .  یک هفته معین و مامانی موندن با کلی سختی از بابت نگهداری شما گل پسر چند روزی و مرخصی گرفتم و باهم دوتایی موندیم ولی چند ...
18 بهمن 1395

تاسوعا و عاشورای امسال

سلام قند عسلم . تاسوعا و عاشورای امسال از راه رسید و مثل هر سال نذر باباجون روز تاسوعا و عاشورا برقرار بود . امسال خونه و نذری باباجون 1 حال و هوای دیگه داشت برامون . خدارو هزار بار شکر کردیم که باباجون ودوباره بهمون داد و بعد از اون همه سختی به لطف خدا سرپا هست . خدایا هزاران بار شکر   روز تاسوعا باهم رفتیم مغازه باباجون تا شربت پخش کنی و کمکباباجونی باشی . اینجا آماده شدی که باهم بریم مغازه   یه استراحت با باباجون بعد از اینکه شربت و پخش کردین اینم عکس اولین محرم 1 فرشته کوچولو به اسم بنیتا     ...
22 آذر 1395

عکسهای جا مانده تابستان 95

رویای زندگی مامانی . شرمنده ام که مثل قبل نمیتونم مرتبط برات پست بزارم . چندتا عکس که از تابستون امسال جامونده را برات 1 پست میزارم و خلاصه ای از کارها رو برات مینویسم .  رفتیم پارک شفا و شما شیطنت گل کرده وقتی گل  پسر پیتزا میخواد معین بالا و ماشین آشغالی  تولد ابوالفضل  اداره مامان و معین و آیلین  یه صبح که خیلی زود بیدار شدی با خودم آوردمت اداره  وقتی وارد اتاق بشی و با این صحنه مواجه بشی   رونی تپل اومده بود با شما بازی کنه    روزی که دایی جون اومده بود برای فارغ التحصیلی بابا رضا این کیک هم برای شما خرید بود دایی جون ...
22 آذر 1395