معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه سن داره

معین عشق مامان و بابا

10 ماهگی پسرم

1392/11/2 15:20
نویسنده : مامانی
507 بازدید
اشتراک گذاری

سبزسلام عشق مامانی بغلدیشب بعد از چند روز نگرانی یادم افتاد چند تا عکس از گل پسرم بگیرم که اونم حسابی مامانی و سورپرایز کرد درست اون موقعی که خواستم عکس بگیرم جیگر مامانی خودش رو دو تا پاهای خوشمل وای ایستاد تشویق پیشرفتهای چشم گیر پسرم ، فرشتهاز سه شنبه هفته پیش 10 ماه 1 روزگی با اون زبون شیرینت تند و تند میگی دای دایی ، آی دایی هورااز روز پنج شنبه  10 ماه و 3 روزگی بابا بابا میگی هورا روز دوشنبه 10 ماه و 8 روزگی هم عمه گفتی هورابلبل مامانی با این سرعتی که شما داری میری ... قهقهه هر چیزی که میخوای با دست نشون میدی متوجه می کنی که ببریمت پیش اون وسیله ماچ 1 نی نی داری که پدرش و درآوردی تا میزارمش تو کمد گریه میکنی و بیچاره  نی نی وسط خونه افتاده مونده کی جرأت داره دست بهش بزنه نیشخند این روزها عاشق سه چرخه شدی تا میزارم رو صندلیش خودتو میندازی پایین تر از دسته هاش میگیری شروع میکنی به حرکت خوشمزه مامانی شدی  خوشمزه خیلی وابسته من شدی چند شب 1 عادت بدی پیدا کردی ساعت 4 صبح بیدار میشی 1 ساعت سرجات بازی می کنی موهای منو میکشی بوسم میکنی البته مدل خودت یعنی با دندون های کوچولوت گاز میگیری بعد از 1 ساعت راضی میشی که بخوابی  قلب دیگه از لباسشویی و جاروبرقی نمیترسی تو آشپزخونه پاتوقت شده دره لباسشویی و کشوهای کابینت چند باری هم دستت و گذاشتی بین کشو ولی بازم دست بردار نیستیکلافهدر یخچال که باز شد به سرعت نور خودتو میرسونی اونجا قهقهه تا برات اسپند دود میکنم از ته دل میخندی نیشخند دیگه چیزی یادم نمیاد که برات بنویسم

سرپا ایستادن همه زندگیم هوراهورا

معیییین

 

معییییین

اینجا 1 قدم خوشگل برداشتیتشویق ١٠ ماه و 9 روزگی

معییییین

معیییین و نی نیچشمک

معییین

 

معییییین

معییین و سه چرخه سواریبغل

معییییین

 

حرکت برای گرفتن دوربین زبان وقتی تصمیم جدی برای انجام 1 کاری میگیری این زبون بیرون میمونه با سرعت خودتو به وسیله مورد نظر میرسونی

معیییین

 

بغل بابا رضا تو آسمونابغل

 

معییییین

 

عاشق این عکستم قلب 

 

معیییین

 

خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم

در دانستن تو آرامشیست و در ندانستن من تلاطمها

تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز . . .
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

علی امانی
5 بهمن 92 10:45
خدا در روستای ماست /خدا در روستای ما کشاورز است /خدا را دیدم با کارگرها مهر را می کاشت /ایمان را درو می کرد /خدا روی چمن ها می دمید و / می دوید روی شالیزار / خدا در روستای ماست / خدا با کدخدای روستای ما برادر نیست / خدا از آبشار کوههای روستا جاریست / خدا در روستای ما کشاورز است / کنار چشمه ی پاکی / من او را دیده ام با دستهای ساده و خاکی / خدا هم همچون دیگر مردمان روستا از کدخدا شاکی / خدا هم بغضهایش را تهی میکرد / روی کشتزار روستای ما / خدا در روستای ماست / خدا در روستای ما کشاورز است
مامانی
پاسخ
مامان مانی جون
5 بهمن 92 13:33
ای جونم عزیزم انشالا این قدمهای زندگیت همه رو به موفقیت باشه تا مامان بابا بهت افتخار کننکه همینطرم هست عزیزم
مامانی
پاسخ
انشااله ممنون
مامان مانی جون
6 بهمن 92 10:59
وااااااااااااای ماشالله هزار هزار ماشالله به این عروسک معین چقد نازی چقد چشمات نازو خوشرنگه منم کلی به چشم رنگی ها خیره شدم تو بارداری اما چشمای مانی حوون اینقد روشن نشد(شوخی) خدا براتون حفظش کنه همیشه سلامت باشی معین جوونم
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم
آنیا
6 بهمن 92 11:16
سلام ایستادن و دندونش مبارک ،ماشاءالله خیلی عوض شده خدا حفظش کنه
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم .
الهه مامان مبین
7 بهمن 92 13:19
سلام ... خوبید شما ... ماشاا... به این گل پسری . خدا حفظش کنه بازم بهتون سر میزنیم .... شما هم پیش ما بیاید
زهره مامان بارسین
12 بهمن 92 14:35
هزار ماشاا... مامانی اسپند یادت نره . چه عکسای نازی . اون دندونات رو موش نخوره کلوچه خاله . راستی مامانی شما کجایی هستین . ما شمالی هستیم ولی فعلا ساکن بندر عباسیم
مامانی
پاسخ
مامان گلشيد
19 بهمن 92 11:38
اي جونم قربون اون زبون كوچولوت برم من