10 ماهگی پسرم
سلام عشق مامانی دیشب بعد از چند روز نگرانی یادم افتاد چند تا عکس از گل پسرم بگیرم که اونم حسابی مامانی و سورپرایز کرد درست اون موقعی که خواستم عکس بگیرم جیگر مامانی خودش رو دو تا پاهای خوشمل وای ایستاد پیشرفتهای چشم گیر پسرم ، از سه شنبه هفته پیش 10 ماه 1 روزگی با اون زبون شیرینت تند و تند میگی دای دایی ، آی دایی از روز پنج شنبه 10 ماه و 3 روزگی بابا بابا میگی روز دوشنبه 10 ماه و 8 روزگی هم عمه گفتی بلبل مامانی با این سرعتی که شما داری میری ... هر چیزی که میخوای با دست نشون میدی متوجه می کنی که ببریمت پیش اون وسیله 1 نی نی داری که پدرش و درآوردی تا میزارمش تو کمد گریه میکنی و بیچاره نی نی وسط خونه افتاده مونده کی جرأت داره دست بهش بزنه این روزها عاشق سه چرخه شدی تا میزارم رو صندلیش خودتو میندازی پایین تر از دسته هاش میگیری شروع میکنی به حرکت خوشمزه مامانی شدی خیلی وابسته من شدی چند شب 1 عادت بدی پیدا کردی ساعت 4 صبح بیدار میشی 1 ساعت سرجات بازی می کنی موهای منو میکشی بوسم میکنی البته مدل خودت یعنی با دندون های کوچولوت گاز میگیری بعد از 1 ساعت راضی میشی که بخوابی دیگه از لباسشویی و جاروبرقی نمیترسی تو آشپزخونه پاتوقت شده دره لباسشویی و کشوهای کابینت چند باری هم دستت و گذاشتی بین کشو ولی بازم دست بردار نیستیدر یخچال که باز شد به سرعت نور خودتو میرسونی اونجا تا برات اسپند دود میکنم از ته دل میخندی دیگه چیزی یادم نمیاد که برات بنویسم
سرپا ایستادن همه زندگیم
اینجا 1 قدم خوشگل برداشتی ١٠ ماه و 9 روزگی
معیییین و نی نی
معییین و سه چرخه سواری
حرکت برای گرفتن دوربین وقتی تصمیم جدی برای انجام 1 کاری میگیری این زبون بیرون میمونه با سرعت خودتو به وسیله مورد نظر میرسونی
بغل بابا رضا تو آسمونا
عاشق این عکستم
خدایا تو میدانی آنچه را که من نمیدانم
در دانستن تو آرامشیست و در ندانستن من تلاطمها
تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز . . .