یک هفته گذشته چی گذشت
الهی من قربون اون چشمهای نازت بشم خوشگل پسرم هفته ای که گذشت خیلی سخت بود هم شما مریض بودی هم آناجون هم مامانی الهی من دورت بگردم هفته قبل قرار شدن 3 روز استامینیوفن بدم بهت که تبت قطع شه خدا رو شکر تا چهارشنبه تب قطع شد وای وای که از جمعه شما بازم شروع کردی تک تک سرفه کردن آناجونی هم که شدید شدید سرماخورده بود نمی تونستیم بریم خونشون برای اولین بار 4 روز یک سره موندیم خونه خودمون و نرفتیم اونجا شنبه نمیتونستم مرخصی بگیرم خیلی کار داشتم بابارضا مرخصی گرفت موند پیش گل پسرم اون روز خیلی پسر نازی شدی و تا ساعت 10 صبح خوابیدی ساعت 11 مرخصی ساعتی گرفتم اومدم خونه تا بهت صبحانه بدم با بابا رفتی اتاق خودت واااااااااااای استفراغ شدید کردی هرچی خرده بودی بالا آوردی فدات بشم که وقتی این طوری میشی چقدر مظلوم نگاه می کنی بعد 1 دفعه شروع می کنی به شیطونی بابا رفت بانک تا بیاد من موندم پیشت بابایی اومد و من هم برگشتم اداره ساعت شده بود 1 ساعت 2:30 اومدم خونه باباجونی اومده بهمت سر بزنه برات سوپ گرفته بود دستش درد نکنه بعد از اینکه باباجونی رفت شما هم نهار خوردی و خوابیدیم دایی جهان با سحر جون و زندایی و محمد اومده بودن بهت سر بزنن بعد آیسان و رونیا با مامانش اومدن ولی بازم گل پسرم 2 بار استفراغ کرد دایی جهان پیشنهاد داد شما رو ببریم تولگیر {چوپچی} ساعت 12 شب باهم رفتیم 1 خانم مسنی بود که از بینی شما فوت کرد از گلوت 1 چیزهای عجیبی پرید بیرون قربونت برم که چقدر گریه کردی اومدیم خونه یکم غذا دادم بازم بالا آوردی خوابیدیم صبح صبحانه دادم باز بالا آوردی روز تعطیل بود بابایی هم ماشین و برده بود تعمیرگاه زنگ زدم مطلب دکتر قاسمی وقت گرفتم رفتیم اونجا گفت چیز مهمی نیست چون از تغییرات غذایی می تونه باشه . خدا رو شکر بهتر شدی برای دوشنبه 30/10/92 وقت چکاپ دکتر صالح زاده داشتی رفتیم پیش دکتر معاینه کرد گفت هیچ مشکلی نداری خدا رو شکر سالم سالمی آنتی بیوتیک هم لازم نیست بخوری فقط شربت کتوتیفن بخوری کافیه خیالم راحت شد خدایا هزااااااااااااااااااااران بار شکر
دوســــتت دارم !
به اندازه ی تمام ثانیه های این ١٠ ماه و 10 روز 0 ساعت و 19دقیقه و 35 ثانیه ای که گذرانده ایم ، دوستت دارم ...
به اندازه ی تماااااام دنیا .