معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

چهارشنبه سوری 93

دلت شاد و لبت خندان بماند ،برایت عمر جاویدان بماند ، خدارا میدهم سوگند برعشق هرآن خواهی برایت آن بماند ، بپایت ثروتی افزون بریزد ، که چشم دشمنت حیران بماند ، تنت سالم سرایت سبز باشد ، برایت زندگی آسان بماند ، تمام فصل سالت عید باشد ، چراغ خانه ات تابان بماند چهارشنبه سوریت مبارک عشقم قربون این دستهای نازت . خوشگلم در حال تعریف کردن تاکی ها یا همون ترقه . هلیا و داداش نازش محمد امین     عزیز مامان امسال مثل هر سال اول رفتیم خونه مادر یا به قول شما ماندی بعد رفتیم خونه مامانی خیلی خوش گذروندی و یکمی هم ترسیدی الهی قربونت برم که فقط هیجان تعریف کردن ماجرای آتیش بازی و داشتی . ...
27 اسفند 1393

تولد 2 سالگی عشق زندگیم و تولد بهترین مادر دنیا

نفس مامان تولدت مبارک 23 اسفند تولد عشق کوچولو و 24 اسفند تولد مامانی عزیزم و تبریک می گم . زندگی کن و لبخند بزن بخاطر آنهایی که با لبخندت زندگی می کنند ، از نفست آرام می گیرند و به امیدت زنده هستند و با یادت خاطره می سازند . عشقم امسال به خاطر ایام فاطمیه برات جشن تولد نگرفتم . انشااله اگه عمری داشتم سال دیگه جبران می کنم . خوشگلم امسال کیک تولدت و خودت انتخاب کردی اون لحظه ای که عکس pat&mat و دیدی پشت سر هم تکرار می کردی patapato تا عمر دارم فراموش نمی کنم . انقدر ذوق کرده بودی و خوشحال که ماهم گفتیم چشم و کیکت شد  patapato  . بعد از ظهر باهم رفتیم آتلیه و کلی عکس خوشگل ازت گرفتن . ...
25 اسفند 1393

آخرین روزهای 2سالگی

عشق مامان من و ببخش که انقدر دیر به دیر برات پست میگذارم . همه زندگیم هم تو اداره خیلی کار دارم هم اینکه خونه اصلا فرصت نمی کنم تا مطلبی برات بنویسم . شیرین کاری های این روزها انقدر زیاد هستن که اصلا نمیشه نوشت . الهی دورت بگردم که فقط 1 ریز صحبت می کنی .              وقتی عشقم دستشو میگذاره زیر گوشش و مشغول نوشتن میشه . جمعه شب موندیم خونه باباجون (شب ساعت 1 شنبه 93/12/23)     ...
25 اسفند 1393

متفرقه های 23 ماهگی

سلام قند عسل مامان . فرشته خوشبختی زندگیم به قول عمه جون نگین خاندان ، الهی قربون این شیرین کاریهات برم . انقدر خوشگل عدد 3 و 2 رو با انگشت هات نشون میدی انگشت وسط و با انگشت شست نگه می داری و 3 رو نشون میدی هر کاری کردم نتونستم عکس بگیرم . بابا رضا و بابا سعید و با اسمهاشون صدا می کنی فعلا 1 اسم ثابت برای مامانی انتخاب نکردی . وقتی بچه ها ترقه می ندازن میگی مامانی tagiii با مامانی رفتی 1 بسته کبریتی خریدی ولی متاسفانه یکم می ترسی . الهی دورت بگردم که هرچی نوشیدنی دستت باشه 10 درصد و می خوری و 90 درصد و میدی مبل های بیچاره بخورن . اعتیاد شدید به تبلت پیدا کردی و با انگشتهای خوشگلت خودت باهاش کار می کنی .     ...
16 اسفند 1393

زندگی مامان

خدا وقتی نخواهد؛ عمر دنیا سر نخواهد شد... گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد... و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد... و باغی از هجوم داس ها پر پر نخواهد شد... خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچکتر از باران، گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد... و کرم کوچکی... پروانه ای زیبا... و کوهی سخت... عقیق و شیشه و اینه و مرمر نخواهد شد... خدا وقتی بخواهد می شود وقتی نخواهد نه... گلی بازیچه ی طوفان غارتگر نخواهد شد.. خدا وقتی بخواهد غیر ممکن می شود ممکن... ولی وقتی نخواهد واقعا دیگر نخواهد شد... قبل از اینکه باباجون موهای خوشگلت و کوتاه کنه عکس اولی بعد از کوتاهی موها ...
10 اسفند 1393

ولنتاین ( روز عشق ) مبارک

عشق من روزت مبارک خدﺍﻭﻧﺪﺍ ﺭﻭﺯﺕ ﻣﺒﺎﺭﻙ ... ﺭﻭﺯ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻥ ﺗﺒﺮﻳﻚ ﮔﻔﺖ ... ﺗﻮ ﻛﻪ ﻋﺸﻘﺖ ﺁﺳﻤﺎﻧﻴﺴﺖ ... ﻭ ﺛﻤﺮﻩ ﻱ ﻋﺸﻘﺖ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﺳﺖ ... ﺗﻮ ﻛﻪ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺑﻮﻱ ﻋﺸﻘﺖ ﻓﺮﻕ ﻣﻴﻜﻨﺪ ... ﺗﻮ ﻋﺸﻘﺖ ﺧﺎﻟﺺ ﻭ ﻧﺎﺏ ﺍﺳﺖ ... ﺗﻮ ﺑﻲ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻴﺪﻫﻲ ... ﺑﻲ ﺩﻟﻴﻞ ﺗﻮﺑﻪ ﻣﻴﭙﺬﻳﺮﻱ .. ﺑﻲ ﺗﻮﻗﻊ ﺑﺮﻛﺖ ﻣﻴﺪﻫﻲ ... ﻭ ﺑﻲ ﻣﻨﺖ ﻳﺎﺭﻱ ﻣﻴﻜﻨﻲ ... ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﻛﻠﻤﻪ ﻱ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﺴﺘﻲ ... ﻋﺸﻘﻲ ﻛﻪ ﺧﺎﻟﺼﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺕ ﺗﻘﺪﻳﻢ ﻣﻴﻜﻨﻲ ... ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻬﺎﻱ ﻣﺎ ﺑﻮﻱ ﻧﻴﺎﺯ ﻣﻴﺪﻫﺪ ... ﻋﺸﻘﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻫﻮﺱ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻣﺤﺒﺖ ... ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻝ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ ... ﻭ ﺗﻮﻗﻊ،ﺯﻳﺮﺑﻨﺎﻱ ﻋﺸﻘﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ... ﺧﺪﺍﻱ ﻋﺎﺷﻖ ﺭﻭﺯﺕ ﻣﺒﺎﺭﻙ نفس مامان عااااااااااااااااااااشقتم همه زندگیم امسال روز شنبه 25 بهمن م...
27 بهمن 1393

پایان 23 ماهگی و ورود به 24 ماهگی

بهانه زندگیم ماهگیت مبارک کودکـــم؛ تو که باشی، سالم باشی، کافی ست. باور کن مادرم. چون این متن و دوست دارم 2 باره برات می نویسم .   گفته بودی: که چرا محو تماشای منی؟ و چنان مات، که یک دم مژه بر هــم نزنی؟! مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود، ناز چشمان تو، به قدر مژه بر هم زدنی.   ♥ . دوست ت دارم، بی انتهای من. ...
27 بهمن 1393

متفرقه های 22 ماهگی

سلام عشق مامان ، همه زندگی مامان . درد و بلات به جونم . این روزها انقدر شیطووووووووووووووووووووووون شدی که همه کارهات خاطره انگیزه . 2 هفته بود که بابا رضا ،من و شما  شدید سرما خورده بودیم . البته اول بابایی مریض شد و بعد من و شما  1 هفته نتونستم اداره بیام با شما گل پسری خونه بودم . بعد از اینکه 3 بار دکتر رفتیم بلاخره خوب شدیم . البته خدا رو شکر سرماخوردگی شما خیلی خفیف بود . 1 هنرمندی دیگه از مامانی مهربون ، 1 بافت خوشگله دیگه دستش درد نکنه که همیشه شرمندشیم .   9 بهمن روز پنجشنبه مراسم محمد کوچولو بود ، اینجا داری نانای نای می کنی داری با عمه جون صحبت می کنی دردت به جونم شیرین زبونم . د...
21 بهمن 1393