معین بهونه زندگیممعین بهونه زندگیم، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
پیوند عشق ما پیوند عشق ما ، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

معین عشق مامان و بابا

عکسهای جا مونده

همه هستی مامان آخر سال شده عکسهای آماده شدن برای سال نو و عکسهای جامونده سال 96 و برات میزام . مثل هر سال یک عالمه ماهی قرمز مهمون خونمون بودن . امسال تاکید داشتی که سفره هفت سین بندازیم . مامان قربون این نگاه ماهت .   اولین راهپیمایی از نوع معین خان 22 بهمن سال 96 مهد کودک و کاشت گل به خاطر هفته درخت کاری       ...
14 مرداد 1397

اولین کادوی روز مادر دست رنج عشقم 96.12.18

اولین کادوی روز مادر دست رنج عشقم ، نفسم چقدر برام شیرین و دلچسب بود     در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم ، مادرم مرا بوسید و گفت : نمی توانی عزیزم ! گفتم می توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم. مادر گفت یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.. نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ،ولی خوب که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم.. بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر...
14 مرداد 1397

پایان 5 سالگی عزیزترینم

پسر عزیز تر از جانم روز به دنیا امدنت زیباترین روز زندگیم است گاهی با خود فکر میکنم که شاید روزی… جایییی…. برای گنجشکی دانه ای پاشیدم که پاداش خداوند به من خنده های زیبای توست فرشته ی کوچک من از خدا هزاران بار ممنونم که شادی بودنت را به من بخشید پسرم تولدت مبارک     ...
14 مرداد 1397

شب یلدای 97

آخر پاییز است و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها ، اما تو بشمار دلهایی که بدست آوردی و لبخند هایی که برلب نشاندی امیدوارم لحظه های پایانی پاییز پر از خش خش آرزوهای قشنگتون باشه     ...
13 مرداد 1397

وقتی مادر میشوی

مادر که میشوی ، نمیدانم از کجا ، کی ، چطور اینهمه تغییر ، اینهمه صــــبر ، اینهمه عشق  پیدا می شود.... مادر که میشوی همه چیز به یکباره خودش را تمام قد به تو نشان میدهد و تو دیگر خود قبل نیستی که نیستی. تمام وجودم سرشار از خنده های بی دلیل و با دلیل تو میشود.... مادر که باشی مهربان تر می شوی: دلت حتی برای مورچه های کنار دیوار هم می لرزد. مبادا پا رویشان بگذاری. مبادا مادری منتظرشان باشد... مادر که باشی دل نازک تر می شوی : بادکنک  توی دستان پسرک می ترکد و او با غصه لب برمی چیند .در حالی که دندان های سفیدش دیده می شود و مردمک چشمانش می لرزد،می زند زیر گریه و...تو می خواهی دنیا نباشد... . مادر که باشی بی خیال تر م...
13 مرداد 1397