پایان 20 ماهگی ورود به 21 ماهگی
عشق و زندگیم
ماهگیت مبارک
گلبرک لطیف من؛
شیرین زبانی های این روزهایت را چگونه بنویسم که حق مطلب را ادا کند؟
که وقتی می گویم جز خوردن و مچاله کردنت راهی نیست، بفهمی که حقیقتا" راهی نیست!!
باید بزرگ شوی، خودت ببینی و بشنوی!
بشنوی که به برو، می گفتی: بووو!
به ماشین پلیس، بامبو!
و به پتو، آدیمبیلی!
کامیون، دُنبه ای و به پریدن ، آتدایی!
به چیزهای کوچیک ، دوووجی !
وقتی میگی حسین و زبونت یکم بیرون میاد ، خوردنی تر از همیشه ای
وقتی میگم دکتر ، میگی دیزززز یعنی آمپول
این روزها،حرف زدن ما، همــه ی ما، شده به زبان تو...
استفاده از لغات منحصر به فرد و تازه ابداع شده ی تو!
بزرگ را می گوییم دنبه، و کوچولو را، دوجی!
حتی لحن ادا کردنمان(!)؛
که هر کارش هم بکنیم، حتی به گرد شیرین بیانیِ تو نمی رسد!
اینهایی که گفتم، همه ی احوالات حرف های این روزهای تو اند...
راستی؛
حواست هست که چقدر دوستت دارم؟!!