روزهای سخت خرداد ماه و عمل قلب باباجون
سلام عشق مامان . تنها چیزی که تو عمرم به ذهنم نمی رسید عمل قلب باباجون بود چون که از قبل مشکل خاصی نداشت و یک دفعه این اتفاق برامون پیش اومد . روز 3 خرداد ماه باباجون تو تبریز بستری شد اون روز صبح زود ساعت 5 دایی شهرام باباجون و برد تبریز صبح خیلی دلگیری برام بود ، همه رفتن و من عمه و شما موندیم . عمه از مغان اومد تا شما رو نگه داره و من تنها نباشم . الهی قربون عمه برم که زندگیش و ول کرد و یک هفته پیش ما بود و مواظب شما .
عکس روز دو شنبه باباجون قبل از آنژیو و عمل
اون روز وقت آنژیو نداده بودن و تا فردا باباجون بستری موند . صبح روز سه شنبه باباجون آنژوگرافی مجدد شد و دکتر گفت باید عمل بشه باورش خیلی برام سخت بود . ظهر ساعت 12 ما هم از اردبیل راهی شدیم و رفتیم تبریز عصر سه شنبه ساعت 6:45 دقیقه باباجون بردن اتاق عمل و تا شب ساعت 12:15 خبر دادن که منتقل شد به بخش ICU تو اون چند ساعت همگی مردیم و زنده شدیم .
خیلی سخته عزیزت و پشت شیشه روی تخت بی هوش و بی حال ببینی . بعد از عمل اجازه دادن از پشت شیشه 1 لحظه باباجون و ببینیم . تا صبح بابا بی هوش بود و صبح به هوش اومده بود .
چند ساعت بعد از اینکه باباجون به هوش اومد با اشاره بهمون گفت معین و بیارین ببینم و شمارو بردیم از پشت شیشه دید.
باباجون از سه شنبه شب تا جمعه تو بخش ICU بستری بود و عصر جمعه به بخش منتقل شد .
خیلی اذیت کشید و خیلی براش سخت بود تو اون روزهایی که تنها تو ICU موند . روز دوشنبه عصر باباجون با اصرار خودش مرخص شد و به اردبیل برگشت .
خدارو هزارارن بار شکر که باباصحیح و سالم برگشت .